محل تبلیغات شما

صحنه اول

 آخرین روز مدرسه نمیدونم 23 یا 24 اسفند 74 بود، رفتیم توی یک کلاسی حسابی زدیم و رقصیدیم و آخرش زدیم زیر گریه، انگار آخرین لحظاتی بود که همو میدیدیم و همانطور هم شد، آخرین وداع و به جز مهری دیگه هیچکدوم از بچه ها رو ندیدم، اون صحنه تو ذهنم حک شد برای همیشه و هر وقت به یادش میارم غم بزرگی تو دلم میشینه

صحنه دوم

 دانشگاه اصفهان قبول شدم قبل از اومدن سماجت میکردم که انصراف بدم و نیام اما با فشار خانواده راهی شدیم موقع حرکت ی نگاه حسرت باری به حیاط و درخت های پرتقال کردم، اون صحنه با تمام جزئیات تو ذهنم موند. اگه اون روز نیومده بودم دانشگاه الان اینجا نبودم.

صحنه سوم

22 شهریور 80 شب عروسیم به جای اینکه خوشحال باشم، تمام لحظات غم رفتن داشتم، ساعت 11 شب وقت رفتن فرا رسید، التماس میکردم که من با گروه نمیرم و یک روز دیگه میرم اما نمیشد، خانواده داماد 600 کیلومتر راه اومده بودند که منو ببرند اما من بی منطق شده بودم اون لحطه دردناک هیچوقت هیچوقت یادم نمیره. 

 

 

روزهای اواخر شهریور 98

لحظات سخت زندگی من

صحنه ,اون ,تو ,روز ,شب ,رفتن ,تو ذهنم ,میکردم که ,شب عروسیم ,عروسیم به ,به جای

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

مدرسه پرنشاط